نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

خاطرات

پنجشنبه گذشته طبق قولی که از مدتها پیش به نادیا داده بودم بالاخره جور شد و با نیلوفر و زندایی شهین ، نادیا خانوم رو به پارک آبی بردیم. روز خوبی بود و خیلی خوش گذشت ولی خوب طبق معمول شلوغ بود و سختگیری ها هم بیشتر شده بود البته شاید لازم بود. بچه های همسن نادیا نمیتونستن از سرسره رنگین کمانی و سرسره مارپیچی برن و نادیا این قضیه رو اصلاً دوست نداشت. ولی دیگه از ساعت هفت و نیم به بعد که کم کم خلوت شد نادیا هم تونست از اون سرسره ها استفاده کنه و دیگه ولکن نبود. نیلوفر بهش میگفت نادیا وا بده دیگه . نادیا بهش میگفت چی بدم . نیلوفر :وا بده . نادیا: یعنی چی ؟ نیلوفر : یعنی بسه دیگه. از رودخانه وحشی دیگه اجازه نمیدادند با بچه استفاده کنیم ضمنا تیوپها...
25 فروردين 1393

سال نو مبارک

دختر قشنگم امیدوارم که در این سال جدید تمامی لحظه هایت در پناه حق سرشار از شادی و سلامتی باشه عزیز دلم.    امروز اولین روز کاریه بعد از تقریباً بیست روز تعطیلی و در کنار هم بودنه. روزهای خوبی را با هم گذروندیم. روز بیست و پنجم اسفند جشن نوروز در کانون بود و با اینکه به شدت گرفتار انجام کارهای پایانی سال بودم ولی خوب به جشن هم رفتیم و ساعات خوشی بود و بچه های هر کلاس هم یک تخم مرغ یونولیتی بزرگ را با هم دیگه رنگ کردند. و یک عکس دسته جمعی هم که قبلاً ازشون گرفته بودند بعنوان عیدی به بچه ها دادند با یک فرفره و یک سبزه کوچک. روز سال تحویل هم که با کمک هم سفره عید رو چیدیم و تخم مرغی رو که نادیا در مهد رنگ کرده بود در سفره گذاشتیم...
16 فروردين 1393
1